-
رفتم و بار سفر بستم.
جمعه 26 اسفندماه سال 1384 16:32
علی تجویدی، استاد برجسته موسیقی صبح چهارشنبه 24 اسفند بر اثر ایست قلبی در منزل شخصی خویش درگذشت . تجویدی سال 1298 شمسی در تهران متولد شد،پدر تجویدی تار را نزد درویش خان فرا گرفته بود. اوکم کم علی را با این ساز آشنا ساخت ، وی نواختن فلوت و نت موسیقی را نزد آقای ظهیرالدینی آموخت وسپس ویلن را ابتدا نزد آقای سپهری آموخت و...
-
روز عشق
شنبه 22 بهمنماه سال 1384 12:51
وقتی به شروع و چگونگی وقوعش فکر می کنم، بنظرم همه چیز گیج و پیچیده می آید! اما ظاهرا این گیجی چندان هم عجیب ودور از انتظار نیست،چون عبارت "ضربه فرهنگی" را چنین تعریف کرده اند: "تغییراتی در فرهنگ که موجب به وجود آمدن گیجی، سردرگمی و هیجان می شود." این ضربه چنان نرم و آهسته بر پیکر ملت ما فرود آمد که جز گیجی و بی هویتی...
-
کعبه
چهارشنبه 14 دیماه سال 1384 11:42
در آستانه ی ذی الحجه هستیم ماه زیارت خانه ی خدا مگر نه این است که خانه ی خدا دل ماست پس این برای چیست . رفع تکلیف؟ نمی دانم فقط این نکته را می دانم: آنان که به ره در طلب کعبه دویدنـــــد چون عاقبت الامر به مقصود رسـیدنـد رفتند در آن خــــانه که بینند خــــــدا را یسیــــــــــار بجستند، خــــدای را ندیدند جون معتکف...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 20:53
سلامی چو بوی خوش آشنایی برآن مردم دیده ی روشنایــــی درودی چو نور دل پارسایــــان بدان شمع خلوتگه پارسایــــــی هفته ی گذشته به کنسرت قله ی آواز ایران - استاد محمد رضا شجریان- در تالار وزارت کشور رفتم ، که استاد یکی از زیبا اشعار حضرت مولانا را خواندند، بی مناسبت ندیدم که این شعر را در وب بنویسم . رو سر بنه به بالین...
-
به یاد آوریم
جمعه 4 آذرماه سال 1384 15:52
هفت سال پیش در چنین شبی که ما در آستانه ی آن هستیم اهریمن ستم٬ ضحاک پیر ٬ فرستادگان وحشیش را به شبیبخون راهی کرد و پیکر نجیب آن دو آزاده را در مامن خانه شان در تهاجم تیغ های آخته درید. هفت سال پیش در چنین شبی سینه ی آن دو دلاور را که همواره برای استقلال و آزادی و عدالت برای ایران سپر کردند ٬ زخم زدند٬ دریدند. هفت سال...
-
قاصدک
یکشنبه 8 آبانماه سال 1384 20:34
زمان می گذرد٬ لحظات در کشاکشی سهمگین از هم پیشی می گیرند به من می نگرند ٬ بر من پوزخند می زنند. نا امیدم. دیگر انتظاری نیست ٬ امید پایان یافته است. نه٬ اندک سویی در ذهنم نور افشانی می کند. راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟ چشمم به دنبال باران است٬ اما خود می بارد! آیا کشتگاهم سبز خواهد گشت؟ آیا قاصد روزان ابری خبری از...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 مهرماه سال 1384 13:15
مهر آمد و بوی ماه مهر باز شدن مدارس را به همراه دارد . بی ربط ندیدم شعر زیر را را که در بر دارنده ی خاطرات بسیاری است را یادداشت نمایم یار دبستانی من یار دبستانی من با من و همراه منی چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو رو تــن این تخته سیــاه ترکــه ی بیـداد و ستــم مونــده هنوز رو تــن مـا دشت بی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 16:51
ز زندان خلق را آزاد کردم روان عاشقان را شاد کردم دهان اژدها را بردریدم طریق عشق را آباد کردم ز آبی من جهانی برتنیدم پس آنگه آب را پرباد کردم ز شادی نقش خود جان می دراند که من نقش خودش میعاد کردم ز چاهی یوسفان را برکشیدم که از یعقوب ایشان یاد کردم چو خسرو زلف شیرینان گرفتم اگر قصد یکی فرهاد کردم زهی باغی که من ترتیب...
-
صدای پای سکوت
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 21:42
بگو برای تپیدن چقدر باید داد؟ برای خوب دویدن چقدر باید داد؟ به بارگاه خدا می برند روح مرا برای دیر رسیدن چقدر باید داد؟ درون گور٬ خودم را به چشم می بینم در آرزوی ندیدن چقدر باید داد؟ مرا ازین قفس زندگی رها نکنید به خاطر نپریدن چقدر باید داد؟ میان بودن و رفتن کدام سهم من است؟ برای قرعه کشیدن چقدر باید داد؟ بدان که گرگ...
-
فلک
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 21:05
تقدیم به شاهد عزیز ـ همراه همیشگی ـ و همه ی آزادگان فلک را جور٬بی اندازه گشتست جهان را رسم وآیین ٬تازه گشتست هزار امروز هم آواز زاغ است گل از بی رونقی ها خار باغ است نه خندان غنچه نه سرو از غم آزاد نه گل خرم نه بلبل خاطرش شاد غم دیرینه گر در سینه داری چه غم گر باده ی دیرینه داری دو چیز انده برد از خاطر تنگ نی خوش نغمه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 19:16
این روزها کمتر خبری از اکبر گنجی داریم و من دوست دارم باز هم از همانم نامه ی زیبا بگویم : و آن جا که برای استاد از خود می گوید از تمنای دلش : استاد عزیز من همیشه به رحمت الهی امیدوار بودهام و میدانم که او همیشه نظری کریمانه به بندگان خود دارد. دلم بسیار برای شما تنگ شده است. کاش توفیق نصیب من میشد تا در این شرایط...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مردادماه سال 1384 17:48
چند روز پیش نامه اکبر گنجی به دکترعبدالکریم سروش را خواندم ،نامه ای که سرتا سرش درس بود ، برآن شدم تا تکه هایی از آن را بنویسم : آن جا که از مولوی می گوید : " خُنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر " آن جا که از حافظ می گوید : " حافظی که زهد ریایی مشایخ شد و سالوس آنها را به نقد میکشید،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 17:19
دیروز خلاصه ای از دادگاه تجدید نظر پرونده ی زهرا کاظمی را از میان اخبار خواندم ، ننگ بر همه ی آنان که این گونه بیداد می کنند.دادگاهی نا صالح در نهایت بی عدالتی برگزار شد، تنها می توان گفت : افسوس برای زهرای زیبای کاظمی در کدام بیغوله ی جنون و تباهی بود زهرا جان که سنگ فرش هزارساله ی نادانی به خون تو آغشت؟ در کدام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 17:45
کاشفان فروتن شوکران غافلان هم سازند تنها طوفان کودکان ناهمگون می زاید همساز٬ سایه سانانند محتاط در مرزهای آفتاب در هیأت زندگان مردگانند وینان دل به دریا افکنانند به پای دارنده ی آتش ها زندگانی دوشادوش مرگ پیشاپیش مرگ هماره زنده از آن سپس که با مرگ و همواره بدان نام که زیسته بودند که تباهی از درگاه بلند خاطرشان شرمسار...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 18:55
برده فروش باز هم برده فروش٬ باز تکرار زمان باز تاریخ کثیف٬ باز حراج زنان -:(آی ٬ ای مردم شهر کودکم را بخرید این حراجی است بزرگ٬ زیر قیمت ببرید همگان جمع شوید دور نادانی من مبلغی ثبت کنید روی زندانی من دخترم خوشحال است٬ اشکهایش بازیست نگرانش نشوید٬ او به کارم راضی است ناله هایش پوچ است٬ نغمه اش بی معناست یک زمان می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 تیرماه سال 1384 14:06
هوا بس ناجوانمردانه تر سرد « هوا بس ناجوانمردانه سرد است ....» اخوان ثالث ( م. امید) در شعر « زمستان» هوا بس ناجوانمردانه تر سرد است ! ز بس غم دارد ایران اش، دل ملت پر از درد است . ز بس خون رفته از جانش، رخ مام وطن زرد است . تن نسل جوان رنجور؛ از دود است و از گرد است . کسی گر حرف حق گوید، ز صحن جامعه طرد است هوا بس...
-
پرسش
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 16:18
گیرم که این درخت تناور در قله ی بلوغ آبستن از نسیم گناهی ست اما ای ابر سوگوار سیه پوش این شاخه ی شکوفه چه کرده ست کاین سان کبود مانده و خاموش ؟ گیرم خدا نخواست که این شخ بیند ز ابر و باد نوازش اما این شاخه ی شکوفه که افسرد از سردی بهار با گونه ی کبود آیا چه کرده بود ؟ شفیعی کدکنی
-
برگی از سند تاریخی نسل ما
شنبه 18 تیرماه سال 1384 15:15
امروز 18 تیر است . روزی که هزاران صدا ، یک صدا شد و هم نفس فریاد زدند آزادی را. امروز روز آزادی خواهی است. امروز 18 تیر است. روزی که هزاران مبارز ، خودکامگی را به زنجیر کشیدند: با زنجیر انسانی خود. امروز روز مبارزه با استبداد است. امروز 18 تیر است. روزی که همه برای ایران فریاد زدند. ایران را فریاد پاینده ایران فرا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 08:56
آه اگر آزادی سرودی میخواند کوچک همچون گلوگاهِ پرنده ای، هیچ کجا دیواری فروریخته بر جای نمیماند سالیان بسیار نمیبایست دریافتن را که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانیست که حضورِ انسان آبادانیست. همچون زخمی همه عُمر خونابه چکنده همچون زخمی همه عُمر به دردی خشک تپنده، به نعره ای چشم بر جهان گشوده به نفرتی از خود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 تیرماه سال 1384 12:08
می خوام از کسی بنویسم که یکی از همین روزای داغ تیر (سال 1318) به دنیا اومد.تبریز زادگاهش بود تا 18 سالگی همون جا درس خوند. تا 29 سالگی هم با علاقه درس آزادی و آزاد زیستن را به بچه های روستاهای دور افتاده ی آذربایجان آموخت. کسی بود که مدام به بچه ها می گفت : "آینده در دست شماست و خوب و بدش همه مال شما ست. شما زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 تیرماه سال 1384 22:49
به بهانه ی تولد بابک خرم دین کجاست سرخی فریاد های بابک خرم زمانه حادثه رویید با نشانه ی دیگر چنین زمانه چه سخت است در زمانه ی دیگر هزار خنجر کاری به انحنای دلم آه مخوان ترانه مخوان٬باش تا ترانه ی دیگر بهانه بود مرا شرکت قیام گذشته عطش عطش تو بمان گرم تا بهانه ی دیگر همیشه قلب مرا زخم٬زخم کهنه ی کاری همیشه دست تو را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 21:43
تکه ای از یک شعر ویرانگری ٬اساس نبرد است ویرانگری نوید آبادی هر آنچه ساختند از خشت خشت ویران باد... ای لاله های میهن من گلگونه های فسرده٬ گو بی شما تاریخ را هر آنچه بسازند ویران باد آبادی ضحاک ویران باد... (خسرو گلسرخی)
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 تیرماه سال 1384 16:12
جان و سر تو ای پسر نیست کسی به پای تو آینه بین به خود نگر کیست دگر ورای تو بوسه بده به روی خود راز بگو به گوش خود هم تو ببین جمال خود هم تو بگو ثنای تو نیست مجاز راز تو نیست گزاف ناز تو راز برای گوش تو ناز تو هم برای تو خیز زپیشم ای خرد تا برهم زنیک و بد خیز دلا تو نیز هم تا نکنم سزای تو هم پدری و هم پسر هم تو نی ای و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 خردادماه سال 1384 20:54
من غلام قمـــــرم غیـــر قمـــــر٬ هیـــچ مگــــو پیش من جز سخــــن شمع وشکـــر هیچ مگــو سخن رنج مگــــو جـــز سخــــن گنـــج مگـــــو ور ازین بـــی خبری رنــج مبـــــر هیــــچ مگــــو دوش دیوانــــه شدم عشــــق مرا دید و بــگفت آمدم٬نعـــــره مــــزن ٬جامه مدر هیـــچ مگـــــو گفتــم ای عشـق مـن از چیــــز دگــر می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1384 16:15
مرگ بر استبداد زنده باد آزادی پاینده ایــــران
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1384 13:01
دامون و لولی :مرگ بر استبداد. کولی :بر کدام استبداد مرگ باد؟ این شعار سرزمینی است که در آن استبدادئ جاریست. مستبدی حکومت می کند. زور گویی زور می گوید. و عده ای ناچار به زور شنیدن. سرزمینی که فریاد ها خفه می شوند. " این شعار سرزمین ما نیست با جمهوری اسلامی ! با ولایت مطلقه ی فقیه ! " این شعار سرزمینی است که داد را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 خردادماه سال 1384 14:06
از بس ستاره کشتید روی زمان سیاه است هم این زمین سیاه است هم آسمان سیاه است روبسته زان نشستید در پیشگاه تاریخ کز این همه جنایت رخسارتان سیاه است دست قلم شکستید پای سخن ببستید ای روشنی ستیزان افکارتان سیاه است هر تار موی یک زن بندد مسیر تقوا ؟ این خود گواه آن بس پندارتان سیاه است هر حیله ای که دارید در آستین تزویر هر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1384 21:16
زندگی چیست؟ زندگی بسان کوهی است که در میانه ی آن متولد می شوی٬ یا تا آخر حیات در آن به سر می بری٬ یا پس از مدتی زندگی در میانه ی کوه فتح قله را انتخاب می نمایی وصعود می کنی ٬ یا راه رسیدن به پای کوه را بر می گزینی ٬ که این راه ٬ راه سقوط است و تو غافلی. رسیدن به قله با سختی ومشکلات همراه است٬گاه به شن گاه به صخره و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 خردادماه سال 1384 14:35
دوباره تکرار زمان ۴سال گذشت.دوباره خرداد٬ماه فریب٬ماه شیطان صفتی. بیچاره مردم. دوباره صحبت از سازندگی سردار سازندگی. ۲۶سال و۴ماه است که با روش های موذیانه٬این گربه صفتان بی حیا مردم را به پای صندوق های رأی می کشانند. بیچاره مردم. به خدا فقط مصلحت خودشان و مصلحت نظامشان در کاراست. حتما دیگر به جای توقیف روزنامه سر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1384 10:11
یک اگر با یک برابر بود معلم پای تخته داد می زد صورتش از خشم گلگون بود ودستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد برای اینکه بیخود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان تساوی های جبری را نشان می داد با خطی خوانا به روی تخته کز ظلمتی...