کاشفان فروتن شوکران
غافلان هم سازند
تنها طوفان کودکان ناهمگون می زاید
همساز٬ سایه سانانند
محتاط در مرزهای آفتاب
در هیأت زندگان مردگانند
وینان دل به دریا افکنانند
به پای دارنده ی آتش ها
زندگانی دوشادوش مرگ
پیشاپیش مرگ
هماره زنده از آن سپس که با مرگ
و همواره بدان نام که زیسته بودند
که تباهی از درگاه بلند خاطرشان
شرمسار و سر افکنده می گذرد
کاشفان چشمه
کاشفان فروتن شوکران
جویندگان شادی درمجری آتش فشان ها
شعبده بازان لبخند در شب کلاه درد
با جای پایی ژرف تر از شادی در گذرگاه پرندگان
دربرابر تندر می ایستند
خانه را روشن می کنند
و می میرند
احمد شاملو
فرستنده:شاهد
به قصابان زمانه:
چون فوران ِ فحلْمست ِ آتش بر کُرهی خمیری
به جانب ِ ماه ِ آهکی غریو میکشیدیم.
حنجرهی خونفشان ِمان
دشنامیههای عصب را کفر ِ شفاف ِ عصیان بود
ای مرارت ِ بیفرجام ِ حیاتای مرارت ِ بیحاصل!
غلظهی خون ِ اسارت ِ مستمر در میدانچههای تلخ ِ ورید
در میدانچههای سنگی بیعطوفت...
ــ فریب ِمان مدهاِی!
حیات ِ ما سهم ِ تو از لذت ِ کُشتار ِ قصابانه بود.
لعنت و شرم بر تو باد!
(احمد شاملو)
لعنت و شرم ........لعنت و شرم .....