از بس ستاره کشتید روی زمان سیاه است
هم این زمین سیاه است هم آسمان سیاه است

روبسته زان نشستید در پیشگاه تاریخ
کز این همه جنایت رخسارتان سیاه است

دست قلم شکستید پای سخن ببستید
ای روشنی ستیزان افکارتان سیاه است

هر تار موی یک زن بندد مسیر تقوا ؟
این خود گواه آن بس پندارتان سیاه است

هر حیله ای که دارید در آستین تزویر
هر جادویی که بستید در کارتان سیاه است

هر خطبه ای که خواندید هر جمعه بر سر کوی
خلقی گریست زیرا گفتارتان سیاه هست

میخانه ها ببستید بتخانه ها گشودید
با خون وضو نمودید کردارتان سیاه است

شد پرده ی سیاهی معیار پاکی زن
ای صبحدم گریزان معیارتان سیاه است

زین شرم روی ما نیز در هر مکان سیاه است
از بس ستاره کشتید روی زمان سیاه است
                                                                 شیرین رضویان

زندگی چیست؟
زندگی بسان کوهی است که در میانه ی آن متولد می شوی٬ یا
تا آخر حیات در آن به سر می بری٬ یا پس از مدتی زندگی در
میانه ی کوه فتح قله را انتخاب می نمایی وصعود می کنی ٬
یا راه رسیدن به پای کوه را بر می گزینی ٬ که این راه ٬ راه
سقوط است و تو غافلی.
رسیدن به قله با سختی ومشکلات همراه است٬گاه به شن
گاه به صخره و گاهی به سنگهای صیقلی وصاف بر می خوری
این ها مانع و سد راه تو برای رسیدن به قله است. تو باید این
موانع را از میان برداری٬ وگر نه با سقوط تو همراه است و
شکستن این سدها جز با توکل وامید امکان پذیر نیست و تو با
این دو سلاح می توانی بر سختی ها فائق شوی.پس توکل کن
امید داشته باش٬و آهسته وپیوسته پیش رو تا بتوانی به قله
برسی.
قله ی سعادت
اگر راه سقوط را برگزینی٬ این راه مانند راه صعود سختی و
مشکلات ندارد و گام نهادن در این مسیر لذت بخش است.
آگاه باش!راه در ابتدا کم شیب است ٬ولی هر لحظه شیبش
تیز تر می شود. تا هنگامی که در ابتدای راهی و در شیب
کم می توانی بازگردی و رام میانه ی کوه وسپس قله را پیش
گیری٬که این راه باز راه صعود است اما سختی فزون تر.زمانی
که شیب آن زیاد شد٬دیگر راه بازگشتی نیست٬هر گام که
برمی داری سرعت تو چندین برابر می شود ودر نهایت درون
مردابی خواهی افتاد که دیگر امید رهایی نیست.مرداب شقاوت.                                              قله ی سعادت٬ مرداب شقاوت
زندگی چون کوهی است
پر فراز است و نشیب
صعودش سخت وسقوطش سهل
سربلندیش به سعادت قله است
سرفکندن به شقاوت مرداب
وچه شیرین باشد
سعادت را به شقاوت بخریدن
وچه تلخ است
سعادت به شقاوت دادن
                                        دامــــــون

دوباره تکرار زمان
۴سال گذشت.دوباره خرداد٬ماه فریب٬ماه شیطان صفتی.
بیچاره مردم.
دوباره صحبت از سازندگی سردار سازندگی.
۲۶سال و۴ماه است که با روش های موذیانه٬این گربه صفتان
بی حیا مردم را به پای صندوق های رأی می کشانند.
بیچاره مردم.
به خدا فقط مصلحت خودشان و مصلحت نظامشان در کاراست.
حتما دیگر به جای توقیف روزنامه سر سردبیر آن را باگیوتین
خواهند برید٬ولی نه٬اصلا روز نامه ای نمانده که بخواهند سر
سردبیر آن را ببرند.
بیچاره مردم.
جوانانمان در زندان به سر می برند آن وقت این اهریمنان ستم٬
این ضحاکان زمان دم از آزادی می زنند.
این روباه صفتان مادرانمان را پای میز محاکمه می کشند٬آن
وقت دم از حقوق زن می زنند.
بیچاره مردم.
ای انگلان به ما بگویید کدامین آزادی؟؟؟کدامین حقوق؟؟؟
جلادانی که شلاق به دست تازیانه بر سر دختران و پسران
ایران زدند اکنون کاندیدای ریاست جمهوری شده اند .
خجالت نمی کشند٬ شرم نمی کنند. ما هنوز حادثه ی کوی
دانشگاه را فراموش نکرده ایم.
بیچاره مردم.
این بار دست شیطان از آستین چه کسی بیرون خواهد آمد؟
نمی دانم.
ولی هیچ فرقی نمی کند٬ چون همه ی این خونخواران زالو
صفت٬ این جرثومه های فساد٬وظیفه شان را خوب می دانند.
بیچاره مردم.
به امید تکرار نشدن زمان.
        مرگ بر استبداد
                  زنده باد آزادی
                        پاینده ایـــران
لـــــــولـــــــــی - دامون